حقوق مردم در حکومت اسلامی
داود محمدی: در یک نظام حکومتی موضوعات متعددی قابل دقت نظر است از جمله “کشور یا سرزمین”، “مردم” و “حکومت”. حکومت که مشخصه اصلی آن در دست داشتن قدرت سیاسی است با در دست داشتن این عامل اقتدار و حاکمیت، وظیفه اداره جامعه در برقراری نظم و امنیت، رفاه و آسایش توسعه و پیشرفت و سعادت و خیر عموم افراد را بر عهده دارد و نظام جمهوری اسلامی ایران که نمونه بارز آمیختگی دین و سیاست در کشور اسلامی ایران است، تحت رهبری اسلام شناسی جامع الشرایط با عنوان “ولی فقیه” طراحی شده و طبیعی است که همه موضوعات مطروحه در این بحث در همین ارتباط مورد بررسی دقیق قرار گیرد. امّا “مردم” در هر نظام حکومتی یعنی جمعی از «انسان» های تشکیل دهنده یک اجتماع، که تحت ضوابط و مقررات خاص اجتماعی در آن نظام از حقوقی برخوردارند که هدف بررسی این نوشته است و بهتر میداند با توجه به جایگاه انسان در اندیشه امام خمینی (س) به عنوان پیشزمینه شروع به این بحث، ابتدا بدان پرداخته شود.
جایگاه انسان در دیدگاه امام خمینی (ره):
در اندیشه اسلامی انسان دارای مقامی شامخ و از ارزش و اعتبار بالایی برخوردار است. او در جایگاه خلیفه الهی و جانشینی خداوند قرار دارد و دارای چنان شأن و اعتباری است که رسول گرامی اسلام میفرمایند: “هیچ چیز نزد خداوند گرامیتر از فرزند آدم نیست.” و میتوان ادعا کرد که هدف و غرض خلقت، ترقی و تکامل این گل سرسبد آفرینش و موجود برتر خلقت باشد. «یا إنسان خلقت الأشیاء لأجلک و خلقتک لأجلی» (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص ۱۲۷).
گرایش به ترقی و تکامل در نهاد بشر به ودیعت نهاده شده و تأمین آن از جمله اساسیترین اهداف ارسال پیامبران و فرستادن کتابهای آسمانی به شمار میرود و آنگاه که بشر به کمک عقل و تدبیر و به نیروی اختیار و اراده در این مسیر گام بردارد، استعدادهای خویش را در مسیر کمال و ترقی به کار میگیرد و به مقام قرب نائل میآید و به جایی رسد که به جز خدا نبیند. بر همین اساس در حوزه اندیشه سیاسی امام خمینی شناخت انسان از اهمیت والایی برخوردار است و به عنوان کلیدیترین راه برای ورود به حوزه طرح مسایل اجتماعی و بررسی حقوق مردم به حساب میآید. چون با دریافت نوع نگاه امام به انسان و ابعاد وجودی وی است که دیگر امور فردی و اجتماعی به درستی روشن میشود.
یکی از صاحبنظران در حوزه اندیشه امام میگوید:
«در منظر امام خمینی (س)، شناخت انسان، ریشه و اساس همه شناختهایی است که به نوعی به انسان و مناسبات او باز میگردد تا انسان شناخته نشود، تاریخ و مبارزات تاریخی، جامعه و مسائل اجتماعی، سیاست و امور سیاسی، حکومت و مسائل حکومتی، دولت و رفتارهای مدیریتی و غیره به درستی شناخته نمیشود، در منظر امام خمینی (س)، شناخت انسان کلیدیترین شناخت و راهگشاترین معرفت است» (مصطفی دلشاد تهرانی، عارض خورشید، مقدمهای بر اندیشه سیاسسی امام خمینی (س)، ص ۱۵۳)
امّا به زعم امام خمینی (س):
«این موجود شناخته نشده است الّا برای خدا و کسانی که علم را از خدای تبارک و تعالی اتخاذ کردند. و یک موجود پیچیدهای است که حتی خودش از خودش اطلاع ندارد. و شاید این کلمهای که وارد شده است که مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ تعلیق به یک امر محالی باشد برای نوع بشر. شناخت انسان خودش را، و شناخت اوصافی که در انسان هست و غرایزی که در انسان هست، این از اموری است که یا محال است یا نظیر محال الّا آن کسی که عَصَمَهُ اللَّهُ تعالی. انسان خودش از باب اینکه حُبّ نَفْس دارد و هر چه را میخواهد برای خودش میخواهد، برای خاطر این حب نفس شدید از بسیاری از امور غافل است؛ یعنی با این حب نفس نمیتواند خودش را آزاد بشناسد.» (صحیفه امام، ج ۱۴،ص۸)
امّا از آنجا که انسان در مرتبه حقیقت خود از جمیع موجودات برتر و والاتر است، شناخت انسان حتّی برای ملائکه هم میسر نخواهد بود و آنان را بدین وادی راه نیست و بر همین اساس بر آفرینش او ایراد تمام میکنند، زیرا بر این راز سر به مهر که جز با عنایت الهی گشوده نشود واقف نبودند. امام خمینی (س) میفرمایند:
«انسان به معنای حقیقی انسان، به آن معنایی که «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهایی که ملهمند به الهام او، کسی نمیشناسد. ملائکه ایراد گرفتند که این «مفسد» را چرا خلق میکنی،- انسان- فرمود: شما نمیدانید. بعد که «تعلیم اسماً» کرد و هیچ کس نمیتواند حمل «اسماً» بکند الّا انسان، و حمل «امانت» بکند الّا انسان وقتی که اسماً را به او تعلیم کرد، فرمود که عرضه کن بر این ملائکهای که اشکال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائکه هم عاجز ماندند. ملائکه مقربین هم عاجزند» (همان،ص۳۲۶)
و آنچه از زبان و قلم امام خمینی (س) در این باب آمده است برگرفته از منابع اسلامی و نظرات بزرگان دین و معصومین علیهم السلام است که خود شاه بیت غزل اندیشه سیاسی ایشان به حساب میآید.
در اندیشه امام خمینی (س) انسان از جنبههای گوناگون شایسته تکریم و محبت است و باید در خدمت او بود و حقوق او را ادا کرد، از جمله:
۱_ رحمت الهی در آفرینش انسان
در منظر امام خمینی (س) چون انسان مورد عنایات و الطاف و محبتهای الهی است؛ باید مورد محبت و تکریم قرار گیرد. او انسان را صورت رحمت الهیه میداند: «انسان را، خدای تعالی از حقیقت رحمت خود آفریده، و انسان صورت رحمت الهییه است. چنانچه خدای تعالی فرماید: «الرَّحْمنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ» ؛ خلق انسان را به اسم رحمان نسبت میدهد.» (شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص ۲۴۰)
وی همچنین در نامه عرفانی – اخلاقی که در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۱ به فرزندشان مرحوم سید احمد آقا (ره) مینویسند؛ در فرازی چنین میآورند:
«پسرم! اگر میتوانی با تفکر و تلقین نظر خود را نسبت به همه موجودات به ویژه انسانها نظر رحمت و محبّت کن، مگر نه این است که کافّه موجودات از جهات عدیده که به احصا در نیاید مورد رحمت پروردگار عالمیان میباشند، مگر نه آنکه وجود حیات و تمام برکات و آثار آن از رحمتها و موهبتهای الهی است بر موجودات، و گفتهاند: کلُّ موجودٍ مرحومٌ مگر موجودی ممکن الوجود امکان دارد که از خود، به نفسه، چیزی داشته باشد یا موجودی مثل خود ممکن الوجود به او چیزی داده باشد، در این صورت رحمت رحمانیه است که جهان شمول است. مگر خداوند که ربّ العالمین است و تربیت او جهان شمول است تربیتش جلوه رحمت نیست، مگر رحمت و تربیت بدون عنایت و الطاف جهان شمول میشود. پس آنچه و آن کس که مورد عنایات و الطاف و محبتهای الهی است چرا مورد محبّت ما نباشد؟ و اگر نباشد این نقصی نیست برای ما؟ و کوتاهبینی و کوتاه نظری نیست؟» (صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۱۸).
این سفارش که برگرفته از معرفتی ناب و توحیدی است در تاریخ اسلام نمونههای زیادی دارد: «سردار بزرگ، مالک اشتر، از بازار عبور میکرد. یک کسی نشناخته، به او فحّاشی کرد. ایشان هم سرش را زیر انداخت و رفت. کسی به او گفت که تو شناختی این را؟ گفت: نه. گفت: این مالک اشتر است. دوید، دنبالش دوید. دید که رفته توی مسجدی و ایستاده، نماز میخواند. آمد پیشش عذرخواهی. گفت: نه، عذرخواهی نکن، من آمدم اینجا نماز بخوانم و برای تو طلب مغفرت بکنم از خدا.» (همان، ج۱۲، ص۴۰۲)
وبراساس همین نگاه حضرت امام خدمت به بندگان را خدمت به خدا میداند. وی در نامهای عرفانی و پندآمیز دیگر به فرزندش در تاریخ ۲۶/۴/۶۳ میگویند:
«پسرم! از زیر بار مسئولیت انسانی که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است، شانه خالی مکن» (همان، ج۱۸، ص ۵۱۲)
این نگاه رحمت به بندگان خدا بعضاً حالت خاص هم به خود میگیرد و مردم ایران را آنچنان نسبت به خود صاحب حق میپندارد که با توجه به ایفای نقش مثبت اجتماعی آنها مبنی بر حفظ و سلامت نظام جمهوری اسلامی به پاس قدرشناسی، خود را فدایی آنها به حساب میآورد و اوج عاطفه و دوستی صادقانه را رقم میزند:
«پسر عزیزم! حالا میخواهم با تو با زبان و قلم ناقصی که دارم صحبت کنم: تو و همه میدانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و توفیق او- جلّ و علا- و دعا و تأیید حضرت بقیه اللَّه- ارواحنا لِتُراب مَقْدَمِه الفداء- و ملت انقلابی ایران- که جانم فدای یک یک آنها- دست رد به سینه همه قدرتهای شیطانی زده است.» (همان، ج۲۰، ص ۴۴۰)
توجه شود که اگر این نگاه لطف و مهر و عاطفه و محبت با خمیرمایه ارزشی و از سر قدرشناسی بر جامعهای حاکم شود و افراد جامعه نسبت به همدیگر با این دید برخورد کنند و به ویژه اگر این امر، فرهنگ مدیریتی و حاکمیتی شود چه ارزشهایی را به بار میآورد و به سلامت جامعه چه رونقی میبخشد.
اما ارزش انسان در اندیشه امام خمینی (س) صرفاً به خاطر اینکه مخلوق و مورد لطف و رحمت خداوند میباشد، نیست که علاوه بر این حقیقت هستی انسان، در وجود او گوهرهایی به ودیعه گذاشته است که هر کدام انسان را شایسته توجه و عنایت قرار داده و به وی کرامت بخشیده است که اکنون و در اینجا از زاویه دید امام خمینی (س) بدان پرداخته میشود.
۲-خلافت الهی انسان
مساله خلافت الهی که ریشه در معارف وحیانی دارد، یک پدیده مقطعی و شخصی که در زمانی اتفاق افتاده و زمان آن سپری شده باشد، نیست، بلکه جریانی مستمر و معتبر میباشد که در کسوت رسالت و نبوت ظهور کرده و در چتر امامت و ولایت انسان کامل استمرار یافته است.
امام خمینی (س) با رویکردی عرفانی به این مساله پرداخته است، که ذیلاً مختصری ارائه میشود و علاقمندان را برای پیگیری امر به مراجعه به کتاب ارزنده و کم نظیر “مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه” به ویژه مشکات اول سفارش میکند.
آنچه ذیلاً آورده میشود گزینشی از آن است که به فراخور ارائه میگردد؛ حضرت امام بدین مضمون میفرمایند:
«هویت غیبی احدی تحت سراپردهی حجاب انوار قرار دارد و هیچ اسم و رسمی از آن نیست و به گفتهی امیر مؤمنان، حقیقتی است که: «لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَن.» (نهج البلاغه صبحی صالح، ص ۳۹) به همین دلیل حتی عارفان نیز به عجز خود نسبت به شهود آن ذات اعتراف کردهاند:
عنقا شکار کس نشود دام باز گیر کانجا همیشه باد به دست است دام را
چون آن مرتبه، از هر گونه شهود و معرفتی برتر و منزه است و نوری غیرقابل شهود است، لذا باید در آینهی خلیفه و مظهری جلوه کند؛ تا از این رهگذر نور هستی پدیدار شود. این خلیفه که حقیقتی قدسی است، وجهی به سوی آن هویت غیبیه دارد که از آن نظر هرگز قابل ظهور نیست؛ و وجهی به سوی عالم اسماء و صفات دارد که از این نظر در آینهی اسماء و صفات تجلی میکند. نخستین حقیقتی که از حضرت فیض اقدس افاضه میشود، اسم اعظم یعنی اسم شریفه «الله» است که به حسب مقام تعین خود، در مظاهر هستی تجلی میکند. این خلافت همان خلافت در ظهور و افاضه و تعین اسمائی و اتصاف به صفات جمال و جلال است که با توجه به استعداد مظاهر اسمائی، در آن ظهور میکند و درک و شناخت آن تنها برای اولیای کامل و عارفان راستین میسور است. این خلافت از بزرگترین شئون الهی و شریفترین مقامات ربوبی و کلید ظهور گنجینههای غیب و شهود است. این خلافت، روح خلافت محمدی و اصل و اساس و مبدأ آن است و از آن مبدأ، خلافت در عوالم هستی آغاز میشود، و در واقع خلافت، ظهور آن اصل است.»
(سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی (س)، ص ۵۳)
این خلافت و با این نگاه در حقیقت همان باطن حقیقت انسان، یا به تعبیر دقیقتر باطن حقیقت انسان کامل یا باطن حقیقت خلافت محمدیه (ص) است:
«این جانشینی، جانشینی در ظهور و فیض بخشیدن و تعیین به اسماء و اتصاف به صفات جمال و جلال است. و یا این خلیفه الهی در آینههای اسمایی نمود مییابد و نورش به میزان استعداد و پذیرش آینه در آن پرتو میافکند» (ترجمه مصباح الهدایه ص ۴۹ و مصباح ۱۲ و مصباح ۱۳)
حضرت امام خمینی (س) درباب پیوند خلافت محمدی با ولایت اهل بیت که در راس آنها وجود مقدس امیرالمؤمنین _ حضرت علی (علیه السلام)_ قرار دارد، میفرمایند:
«این خلافتی که درباره جایگاه و ارزش و منزلتش مطالبی را شنیدی، همان حقیقت «ولایت» است؛ چرا که ولایت، همان نزدیکی، محبوبیت، تصرف، ربوبیت و یا نیابت و جانشینی است و اینها همه حق این حقیقت بوده و مراتب دیگر سایه آنند و این خلافت، رب ولایت علویهای است که با حقیقت خلافت محمدی (ص) در دو جهان امر و خلق وحدت دارد.» (همان، ص ۷۲)
از آنچه آمد والایی و علو مرتبت و شأن خلافت انسان در دیدگاه امام خمینی (س)، مستفاد میشود و در ادامه، همین موضوع از زاویه دید دیگری مورد بررسی قرار میگیرد.
حضرت امام خمینی (س) همچنان که نبوت را امری جعلی آن چنانکه برای حکام و ولات رایج است به حساب نمیآورد و آن را غیر اعتباری از این طریق میپندارد، نسبت به خلافت هم همین نظر و نگاه را دارند:
«نبوت، یک امر مجعول و منصب جعلی به آن نحو که برای وُلات جعل میکنند نیست؛ مثل اینکه در عرش بنشینند و مشورت و مصلحتی باشد که از بین این مردم به چه کسی منصب نبوت بدهیم؟ بلکه این منصب به عین حقیقت آن نبی قائم است؛ چون باید کسی باشد که بتواند حقایق را از عالم غیب مشاهده کرده و گرفته و در عالم شهود و کثرت بسط دهد و به دیگران برساند و این بدون اینکه هر دو وجهه قلب به طرف شهادت و غیب باز باشد، تحقق نمیپذیرد. و معنای «إنِّى جَاعِلٌ فِی الْأرْضِ خَلِیفَهً» هم همین است نه اینکه جعل خلافت اعتبارى باشد؛ چنانکه افرادى را منصوب نمودند با اینکه به هیچ وجه قابلیت خلافت نداشتند؛ چون حقیقت و ماهیت نبوت و ولایت کشف الحقایق و بسط الحقایق است، هر که این طور باشد و قلب صاف و محکم و قوى داشته باشد، نبى است و هر کس در این کشف و بسط حقایق کاملتر باشد، نبوتش هم کاملتر است. » (تقریرات فلسفه- ج۳، ص۳۵۱)
ملاحظه میشود که به همان صورت که منصب نبوت به عین حقیقت نبی قائم است (در مشاهده و درک و دریافت و بسط و ابلاغ) جعل خلافت هم به همین طریق به قابلیت انسان برای این مورد ملحوظ شده است.
زیباترین تعریف: غیب آسمانها و زمین غیب آدم
«و خداوند همه اسماء را به آدم تعلیم کرد، پس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: مرا از این اسماء خبر دهید اگر راست میگوئید. گفتند: منزهی تو، ما را علمی نیست جز آنچه به ما تعلیم کردهای به درستی که تو دانا و حکیم هستی. فرمود ای آدم، آنها را از [حقیقت] اسماء آنها خبر ده. پس چون آدم خبر داد آنها را از اسمایشان. [خداوند] فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمانها و زمین را میدانم و میدانم آنچه را آَشکار میکنید و یا پنهان میدارید؟ (بقره ۳۱-۳۳)
دقت در معانی آیات فوق و توجه به مفاهیم موجود در آن «نظیر خداوند نخستین آموزگار انسان، توان یادگیری حقایق هستی، حکمت آفرینش انسان و راز لیاقت او برای خلافت بر زمین، علم به حقایق هستی از ارزشهای والاست، آگاهی بیشتر و فراتر انسان، راز برتری بر فرشتگان، ناآگاهی فرشتگان از درک حقایق عرضه شده بر انسان و عجز از بیان اسامی آنها، برتری آدم بر فرشتگان و علم بیشتر او نسبت به آنها و نهایتاً ً اعتراف فرشتگان به عالمانه و حکیمانه بودن آفرینش انسان و انتخاب او برای خلافت و…. (تفسیر راهنما، ج۱، ص ۹۳ تا ۹۷) و برداشتهای متعدد دیگری که میتوان داشت و در این مختصر نمیگنجد همگی بیانگر این است که در این آیات زیباترین و جامعترین و کاملترین تعریف از حقیقت انسان صورت گرفته است و این علم آدم بر اسماء و توانایی عالمانه انسان و عجز فرشتگان علت قرار دادن انسان به عنوان خلیفه خداوند در زمین است.
از این رو، «پاسخ این پرسش که چرا انسان (نوع انسان) خلیفهی خداست و چرا فرشتگان با همه مقام تقدیس و تسبیحی که دارند، به این مرتبت دست نیافتند حال آن که به گمان ایشان مقام خلافت، مقام تسبیح و تقدیس بود و آنان شایستگی آن را داشتند این است که انسان واجد علم به همه اسماً است و سایر موجودات چنین استعداد و ظرفیتی را دارا نیستند؛ و خدای متعال با بیان «انی اعلم غیب السماوات و الارض» حقیقت ناشناسای انسان را اعلام فرمود و این که جز خداوند کسی این حقیقت را نمیشناسد و خداوند این راز سربه مهر را گشوده است که غیب آسمانها و زمین، غیب آدم است.» (عارض خورشید، ص ۱۶۲)
بررسی بیشتر دلایل برتری آدم بر فرشتگان:
در منظر امام خمینی (س)، انسان جامع همه صورتهای جهان آفرینش و جهان الهی است و تربیت یافته اسم اعظم – الله – است که به همه اسمها و صفات احاطه و به همه رسمها و تعینها حکومت دارد. در اینجا لازم میداند که جهت یادآوری و تذکّر بار دیگر اعتراض ملائکه را به بیانی دیگر از زبان حضرت امام خمینی (س)، عرضه داریم تا ان شاءالله اشراف بیشتری بر قضیه حاصل آید. حضرت امام خمینی (س) در تاریخ ۷/۴/۵۸ در سخنرانی در جمع طلاب مدرسه فیضیه و مبلغان میفرمایند:
«ملائکه ایراد گرفتند که این «مفسد» را چرا خلق میکنی،- انسان- فرمود: شما نمیدانید. بعد که «تعلیم اسماً» کرد و هیچ کس نمیتواند حمل «اسماً» بکند الّا انسان، و حمل «امانت» بکند الّا انسان، وقتی که اسماً را به او تعلیم کرد، فرمود که عرضه کن بر این ملائکهای که اشکال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائکه هم عاجز ماندند» (صحیفه امام، ج ۸، ص ۳۲۶)
امّا علّت این عاجز ماندن ملائکه این است که وجود آنها مظهریت محدودی داشته و به قول مشهور یک بعدی خلق شدهاند و خارج از آنچه مربوط به ظرفیت وجودی و استعداد آنها بوده است توانایی درک و دریافت و عرضه نداشتهاند، امّا آدم (حقیقت وجودی انسان) مظهر همه اسماء و جلوه اسم اعظم الهی است و تمام اسماء و نشانههای الهی در او فعلیت داشته و ضمن ارائه آن مظهریت بوده است که ملائکه را به اعتراف عجز وادار کرده است.
امام خمینی (س) میفرمایند:
«ملائکه که مظهر اسم خدا هستند یکی مثلًا مظهر اسم «علیم» و دیگری مظهر اسم «قدیر» و دیگری مظهر اسم «قابض» است و آنها مجرد هستند. پس آدم که مظهر تمام اسماء الهیه است وفوق تمام ملائکه، بلکه فوق تمام موجودات عالم است، و از طرفی این بدن جسمانی نمیتواند مظهر اسم الهی باشد، پس معلوم میشود چیزی در کار است که فوق التجرد است، و آن نفس است که از صُقع ربوبی است و به تمام ملائکه امر شد بر او سجده کنند و آن همان مظهر اسم جامع «اللَّه» است، که وقتی ملائکه اعتراض کردند که ما تسبیح و تقدیس میکنیم، فرمود: «إنّی أعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ». پس به آدم فرمود: خود را به ملائکه عرضه کن و ملائکه تا دیدند، بلافاصله گفتند: خدایا میدانی که ما نمیدانیم مگر آنچه شما بر ما تعلیم فرمودید. معنای تعلیم این نیست که به آدم زیادتر درس داده و به اینها کمتر درس داده بود، بلکه معنای تعلیم این است که وجود اینها مظهریت محدودی داشته است و وجود آدمی مظهر همه اسماء الهیه بوده است. انسان مظهریت اسم اعظم الهی را داشته و اسم اعظم، جامع همه اسماء الهی میباشد و تمام اسماء الهیه در او فعلیت داشته؛ لذا آدم توانسته است خودش را به ملائکه عرضه بدارد تا بدانند کمالات آدم از آنان بیشتر است، هر چه همه دارند او تنها دارد. آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری» (تقریرات فلسفه، ج۳، ص ۴۷٫)
نکته ناب الناب این همه القائات رحمانی و تراوشات زلال نورانی آن معلم ملائک و خیره کننده چشم آنها در درک حقایق نور نورانی محمّد است که مظهر اسم اعظم الهی بود، لذا در روایات فرمودند «سبحنا فسبحت الملائکه و قدسنا، فقدست الملائکه» و این چنین است که: احمد ار بگشاید آن فرّ جمیل تا ابد مبهوت ماند جبرئیل
مساله علم آدم و ناتوانی ملائکه برابر آن موضوعی است که حضرت امام در آثار متعدد خود اشارات گوناگون و راهگشایی بدان دارد که در ادامه دو مورد آن که به ارزش و شأن علم و علما و متعلمان اشاره دارد به خوانندگان محترم اهداء میشود:
«قرآن کریم، به طوری درباره شأن علم و علما و متعلمان اهتمام فرموده اگر چیزی در این مقام از حقیقت علم بالاتر بود، خدای تعالی به آن تعجیز میفرمود ملائکه را، و تفضیل میداد ابو البشر را. از این جا معلوم شود که علم به اسماء افضل همه فضایل است و البته این علم، علم به طرق استدلال و علم به مفاهیم و کلییات و اعتبارییات نیست؛ زیرا که در آن فضلی نیست که حق تعالی آن را موجب فخر آدم و تشریف او قرار دهد. پس مقصود، علم به حقایق اسماء است، و رؤیت فناء خلق در حق که حقیقت اسمییت بدان متقوّم است؛ در مقابل نظر ابلیس که نظر استقلال به طین آدم و نار خود بود، و آن عین جهالت و ضلالت است. و این امتیاز آدم از ابلیس دستور کلّی است از برای بنی آدم که باید خود را به مقام آدمییت که تعلّم اسماء است برسانند، و نظر آنها به موجودات، نظر آیه و اسم باشد؛ نه نظر ابلیس که نظر استقلال است.» (شرح حدیث جنود عقل و جهل ص ۲۶۳ و ۲۶۴)
همچنین در کتاب شریف آداب الصلوه در مبحث آداب قرائت قرآن، یکی از آداب مهمی که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بیشمار نائل میکند، «تطبیق» و مقایسه و عرضه حال فرد قرائت کننده بر مفاد آیات میداند، مثلاً در قضیه [خلیفه قرار دادن آدم] ضمن هشدار و ضرورت تفکر در باب قضیه مطرود شدن شیطان میفرمایند:
«و نیز تفککر کنیم در همین قصّه شریفه و سبب مزیت آدم و برتری او را از ملائکه اللَّه ببینیم چه بوده، خود نیز به مقدار طاقت به آن متّصف شویم. میبینیم «تعلیم اسماء» سبب آن بوده؛ چنانچه فرماید: وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلَاسْماءَ کُلَّها. و مرتبه عالیه تعلیم اسماء تحقّق به مقام اسماء اللَّه است؛ چنانچه مرتبه عالیه از احصاء اسماء که در روایت شریفه است: انَّ للَّه تِسْعٌ وَ تِسْعینَ اسْماً؛ مَنْ احْصاها، دَخَلَ الْجَنَّه، تحقّق به حقیقت آنها است که انسان را به جنّت اسمائی نائل کند.» (آداب الصلوه، ص ۲۰۶ و ۲۰۷)
جان کلام اینکه ” سبب مزیت آدم و برتری او را از ملائکه اللَّه ببینیم چه بوده، خود نیز به مقدار طاقت به آن متّصف شویم.”
باز هم در باره خلافت انسان
امام خمینی (س) در اولین اثر عرفانی در سن ۲۷ سالگی، چنین افاده فرموده اند:
«انسان کامل از آن رو که کون جامع و خلیفه خدا در زمین و نشانه او در همه عوالم است. کریمترین آیات الهی و بزرگترین حجتهای اوست؛ چنانکه در این روایت مولا و سرورمان امیر مؤمنان دیدیم که فرمود: «ان الصوره الانسانیه اکبر حجج الله علی خلقه و هی الکتاب الذی کتبه بیده و هی مجموع صوره العالمین … همانا صورت انسان بزرگترین حجتهای خدا بر خلقش و همان کتابی است که خدا با دست خود نوشته و اوست مجموع صورت همه جهانیان …» پس انسان به تنهایی واجد همه مراتب غیب و شهادت است و با آن ذاتش بسیط است جامع همه کتابهای الهی است؛ چنانکه در آثار علوی آمده است:
اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر» (ترجمه شرح دعای سحر، ص ۱۴۴ و ۱۴۵)
مرحوم طالقانی در این باب چنین فرموده است: «قدرت تعلیم و فطرت جوینده چون با قدرت اختیار و تصرف در پدیده آدمی به هم پیوست، صاحب مقام خلافت میگردد. زیرا خلیفه دومین کسی است که جای نخستین بنشیند و کار وی انجام دهد و تکمیل نماید. اگر چنین موجود دراک و متصرفی در جهان سر بر نمیآورد همه آفریدگان زیر پرده بیخبری و فراموشی میماندند آن گاه نه عالم شکوه و جلال و جهانی داشت و نه هیچ آفریدهای به ثمر و نتیجه میرسید و ارزش و برتری هر یک بر دیگری نمایان نمیشد. دست قدرت نخستین میسازد و دست قدرت خلیفه میپردازد، حکمت نخستین هر چه را با خواص و آثار میآفریند، حکمت و عقل دومین آن را آشکار میسازد و به راه میاندازد. اگر این باشد معنا و سرخلافت، پس هر فرد آدمی در حد قدرت عقلی خود و درک اسماء و تصرف در آن خلیفه است و خلفای گزیده آن چنان مردمانیاند که به اسرار آدمی آگاهند و استعدادهای نهفته بشری را رو به خیر و کمال پیش میبرند و به مردم مستعد لیاقت مقام خلافت میدهند.» (پرتوی از قرآن، ج۱، ص ۱۱۸).
و با توجه به سعه وجودی گویی مسابقهای در کار است، از یک طرف موجودی برگزیده خداوند به عنوان خلیفه با ویژگیها و ظرفیت خاص خود که با جلوهگری خود خبر از اسماء میدهد ولی فرشتگان که مدعی برتری و شایستهتری بودند به کوتاهی اندیشه خود در باب این وجود پی میبرند و این مسابقه به برتری و شایستگی آدم منتهی میشود (در دو ساحت یکی فراگیری اسماء و دیگری تحقق بخشیدن به آنها)
در این مرحله: «فرشتگان پاکی و حکمت اراده پروردگار را مشاهده نمودند و به محدودیت وجوه علم خود پی بردند و به زبان عجز و اعتراف به تقصیر گفتند: ای ذاتت از هر کوتاهی و نقصی برتر تو منزه و پاکی، ما نمیدانیم جز همان چه ما را به آن محدود نمودی. همین میدانیم که علمت محیط و نافذ و کارت حکیمانه است. هر که را برای کاری ساختهای و در حد وجودش آنچه را باید به وی آموختهای. (همان، ص ۱۲۰)
مرحوم علامه طباطبایی چنین فرموده است:
«مقام خلیفه همان طور که از نام آن پیداست، تمام نمیشود مگر به اینکه خلیفه نمایشگر مستخلف باشد و تمامی شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر او را حکایت کند، البته آن شئون و تدابیری که به خاطر تامین آنها خلیفه و جانشین برای خود معین کرده و خدای سبحان که مستخلف این خلیفه است، در وجودش مسمای به اسماء حسنی و متصف به صفات علیایی از صفات جمال و جلال است و در ذاتش منزه از هر نقصی و در فعلش مقدس از هر شر و فسادی است». (ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص ۲۲۹)
و در ادامه: «و خلیفهای که در زمین نشو و نما کند زندگی زمینی دارد [و به زعم ملائکه] و لایق مقام خلافت نیست و با هستی آمیخته با آن همه نقص و عیبش نمیتواند آینه هستی منزه از هر عیب و نقص و وجود مقدس خدایی گردد که عاری از هر عدم است.» (همان). و نیز: «… وقتی غرض از خلیفه نشاندن در زمین، تسبیح و تقدیس حکایت کننده و نمایشگر صفات خدایی تو باشد، از تسبیح و حمد و تقدیس خود ما حاصل است، پس خلیفههای تومایم، یا ما را خلیفه گردان، خلیفه شدن این موجود زمینی چه فایدهای برای تو دارد. و خداوند در جواب میفرماید: انی اعلم ما لا تعلمون» (همان، ص ۲۲۰)
در این جا گویی: «مصلحتی هست که ملائکه قادر بر ایفای آن نیستند و نمیتوانند آن را تحمل کنند، ولی این خلیفه زمینی قادر بر تحمل و ایفای آن هست. آری انسان از خدای سبحان کمالاتی را نمایش میدهد و اسراری را تحمل میکند که در وسع و طاقت ملائکه نیست.» (همان، ص ۲۲۱)
گویی: «ملائکه ادعای شایستگی برای مقام خلافت کرده و اذعان کردند که آدم شایستگی این را ندارد و چون لازمه این مقام آن است که خلیفه اسماء را بداند، خدای از ملائکه از اسماء پرسید وآنها اظهار بیاطلاعی کردند و چون از آدم پرسید و جواب داد به این وسیله لیاقت آدم برای حیازت این مقام و عدم لیاقت فرشتگان ثابت گردید (همان ص ۲۲۲) زیرا: «علمی که برای آدم دست داد، حقیقت علم به اسماء بود، که فرا گرفتن آن برای ملائکه ممکن نبود و آدم اگر مستحق و لایق خلافت خدایی شد، به خاطر همین علم به اسماء بود.» (همان، ص ۲۲۳)
اکنون و در ادامه مرتبتی دیگر از آدم و جایگاه انسان را بر اساس اندیشه فضیلت بار حضرت امام خمینی (س) به بررسی مینشینیم.
۳- شرافت انسانی:
به نظر میرسد که شرافت انسانی از موضوعات ناب و بکری است که با این ظرافت و دقت و بیان اهمیت آن، از ابتکارات حضرت خمینی (س) است که ریشه در اندیشه حکمی و ذوق عرفانی آن بزرگوار دارد و آنچه در این باب در اشعار بعض شعرا یافت میشود، در حد اندرز گونهای است که هر چند به جای خود ارزشمند است، اما از این قدر و منزلت برخوردار نیست و حق آن است که آنچه در آثار حضرت امام در زمینه شرافت انسان بروز و ظهور یافته است، از آن جا که صاحب اثر، متفکری اسلام شناس است که از آگاهی بالایی از راز و رمز حقایق دینی برخوردار میباشد و با توجه به نظر آن بزرگوار به جنبههای اجتماعی دین مبین اسلام که حق هم همین است، این موضوع میتواند به عنوان ایدهای بکر و بسیار ارزشمند مبنای بسیاری طرحها و قوانین در روابط و رفتارهای اجتماعی قرار گیرد و به تعریف و تأمین پارهای حقوق فردی و اجتماعی انسان مساعدت نماید. اهمیت این موضوع از آنجا بیشتر یافت میشود که ساحت آن از بدو خلقت انسان – بما هو انسان- تا همیشه زمانها و مکانها و همه صحنههای زندگی بشر گسترش یافته است و به عنوان زیربنای کرامت انسانی میتواند در مبحث انسان شناسی نقش ارزندهای ایفا نماید و امید آن است که متفکرین و صاحبنظران ذیصلاح با غور و بررسی در آثار حضرت امام در این زمینه، راههای جدیدی فرا راه انسانها قرار دهند.
حضرت امام خمینی (س) با استفاده از آیات ۱۲ تا ۱۴ سوره مؤمنون و آیات ۳۳ و ۳۴ سورهی حجر که در باره خلقت انسان است و با استفاده از تمثیلی همه کس فهم به مسأله شرافت انسانی میپردازد. جهت باز شدن قضیه در نظر بگیرید که کسی را مهمانی فرا رسد، در این حال به میزان ارزش و اعتبار صاحبخانه، از وی پذیرائی به عمل خواهد آمد. در صورت علو شأن و اعتبار مهمان در نزد صاحبخانه، وی شخصاً به پذیرایی فرد مهمان مباشرت خواهد کرد. در این امر علاوه بر این نوع ارزشگذاری نوع رفتار و فعل صاحبخانه هم اهمیت و ارزش موضوع را به خوبی واضح میکند.
در منظر حضرت امام خمینی (س)، داستان خلقت آدم و رفتار باریتعالی بیانگر شرافت ذاتی والای آدمی است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ* ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِى قَرَارٍ مَکِینٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أحْسَنُ الْخَالِقِینَ». (سوره مومنون آیات ۱۲-۱۴)
«نکته در اینجاست که میفرماید: ما آن را خلق دیگری انشا کردیم، و در همه تبدّلات سابق تعبیر به خلق فرمود، ولی در این بیان عبارت را تغییر داده و تعبیر به انشا فرموده است و فرموده است که آن را چیز دیگری در آخرین مرحله قرار دادیم. و در حقیقت میرساند که این، جوهراً با آن ما سَبَق فرق دارد، مثلًا این، مجرد شده و ما سبق جسم بوده و باز بعد از این فرمود: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أحْسَنُ الْخَالِقِینَ» و این جمله را در چیزی که از مادیات و جسمانیات بود نفرموده است، و لیکن از تشریفات این انشای جدید است که «أحْسَنُ الْخَالِقِینَ» را فرموده است.
پس معلوم میشود که این یک موجودی شریف و ورای جسم و جسمانی است؛ چنانکه از غایت تشریفات این است که فرمود: «فَإذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْرُوحِى» البته از تشریف است که تسویه را به خودش نسبت داده است. مثلًا اگر یک [مهمان] شریفی بیاید، از شرافت اوست که صاحب منزل مباشرت به کارهای او بکند و از اهمیت و شرافت فعل است که خود خواجه مباشر آن باشد. و باز از تشریف است که روح او را به خودش نسبت میدهد و میفرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى» و راضی نمیشود که نفخش را به دیگری، از قبیل ملائکه اللَّه، نسبت بدهد؛ زیرا روح، مظهر الوهیت بوده و از صُقع ربوبی و نشانه اوست و اگر این جنبه را انسان در خودش ببیند، طبیعتش را فراموش میکند. هر کس طینییت خود را میبیند، از جنس شیطان است» (تقریرات فلسفه،ج۳، ص۴۳و۴۴)
در این آیات، سیر تبدلات خلقت انسان از گل خالص تا پوشاندن گوشت بر استخوانها بیان شده و در آخر فرموده است: “ثم انشأنا هن خلقاً آخر.”
انشاء یعنی: آفرینش جدید (بدون سابقه قبلی نوعی)، آفرینش از عدم.
و نیز آیات سوره مبارکه حجر که میفرماید:
«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَهِ إِنىِّ خَلِقُ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُون. فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِین. ۳۳و۳۴»
جان کلام در این آیات این خطاب به ملائکه است که: «فاذا سویته و نفحت فیه …»
پس چون او را با اعتدال بیاراستم و از روح خود در آن دمیدم، بر او سجده کنید.
مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند:
«تسویه به معنای این است که چیزی را معتدل و مستقیم کنی که خود قائم به امر خود باشد، به طوری که هر جزء آن در جایی و به نحوی باشد که باید باشد و تسویه انسان نیز این است که هر عضو آن در جایی قرار گیرد که باید قرار گیرد و در غیر آنجا غلط است و به حالی و وصفی قرار بگیرد که غیر آن سزاوار نیست.» (ترجمه المیزان، ج ۲۳، ص ۲۲۶)
اکنون و با این آراستگی و اعتدال؛
«و نفخت فیه من روحی» باید توجه داشت که در این آیه مقصود از معنای دمیدن روح در آن همان ایجاد روح در آدمی یا به تعبیر دقیقتر ارتباط دادن و برقرار کردن علقه میان بدن تسویه شده (مطابق توضیحی که آمد) و روح است و خوب است اضافه شود که این روح گرچه با بدن اتحاد دارد و در صورت تسویه بدن و فراهم شدن شرایط به آن تعلق میگیرد، امّا در عین حال از بدن استقلال دارد، به طوری که هر گاه تعلق از بدن قطع شد، از آن جدا شود. امّا میدانیم:
«خدا نه جسم دارد و نه روح و اضافه روح به خدا به اصطلاح اضافه تشریفی است و دلیل بر این است که روحی بسیار پر عظمت در کالبد انسان دمیده شده [از جمله دلایل شرافت انسانی یکی هم همین امر است] … و به همین دلیل قوس صعودی این انسان آن قدر بالا است که بجایی میرسد که به جز خدا نبیند و… این روح الهی است که با استعدادهای فوق العادهای که در آن نهفته است و میتواند تجلیگاه انوارخدا باشد، به او این همه عظمت بخشیده و برای تکامل او تنها راه این است که آن را تقویت کند و جنبه مادی را که وسیلهای برای همین هدف است، در طریق پیشرفت این مقصود به کار گیرد. (تفسیر نمونه، ج۱۱، ص ۷۸ و ۷۹)
حضرت امام خمینی (س) با توجه به این آیات و اشاره به تغییر عبارت از «خلق» به «انشاء» لطایفی را افاده میفرمایند که از نظر گذشت.
دقت در فرمایشات حضرت امام و عنایت به این نکته که تبدلات مختلف سیر خلقت آدم با کلمه «خلق» تعبیر میشود ولی برای موجود جدید از لفظ «انشاء» استفاده میشود که آنچه ایجاد شده با آنچه قبلاً بود تفاوت جوهری دارد، ما را به این نتایج میرساند:
- انشای جدید از چنان شرافتی برخوردار است که به تعبیری خداوند به خود تبریک گفته است. (فتبارک الله احسن الخالقین)
- فعل این امر نیز شرافت دارد از آن روی که خداوند تبارک و تعالی صاحب و آفریننده نظام هستی خود به آن مبادرت ورزیده است.
- این عمل از چنان شرافتی برخوردار است که در ارتباط با آن عبارت «احسن الخالقین» به کار رفته است.
- از غایت شرافت این موجود آن است که خداوند تسویه آن را به خود نسبت داده و نیز
- از روح خود در آن دمیده است.
و اکنون با این اوصاف:
- باید حاصل کار و موجود جدید یعنی انسان تسویه شدهای که از روح الهی در آن دمیده شده از شرافت بالایی برخوردار باشد تا به بارگاه ربوبی بار یابد و خداوند با چنان عظمتی خود و فقط خود به امور مربوط به آن بپردازد و در آخر به خویشتن تبریک بگوید و خود را احسن الخالقین خطاب کند.
اما همچنان که آمد و حضرت امام هم اشاره دارند، این موجود جدید، یک موجودی شریف و ورای جسم و جسمانی است و این همه قدر و منزلت مربوط به نفحه الهی «نفحت فیه من روحی است». و بر این وجههای که خداوند به خود نسبت داده آثار و نتایجی مترتب است که شمهای از آن با توجه به دیدگاه حضرت امام خمینی (س) به مخاطبان فرهیخته و فرهمند اهداء میشود؛ از منظر امام خمینی (س)، انسان در نظام هستی از جایگاه بسیار والایی برخوردار است که میتوان او را خلاصه و عصاره عالم وجود، همانند عالم کبیر، دارای دو بعد وجودی نفس و بدن دانست که به طور مختصر به ابعادی از آن پرداخته میشود.
حضرت امام خمینی (س) در موارد متعددی در آثار خود انسان را نسخه عالم به حساب میآورند از جمله: «انسان مجموعه همه عالم است. کأنه خدای تبارک و تعالی دو نسخه موجود فرموده است: یک نسخه تمام عالم؛ یک نسخه کوچک . … یعنی انسان عصاره همه موجودات عالم است. یعنی در انسان همه چیز هست.» )صحیفه امام، ج۸، ص ۲۵۴(
در دیدگاه امام خمینی (س)، انسان عصاره همه عالم و نقشه راهنمای شناخت رب العالمین است: «وجود انسان عصاره تمام عالَم و تمام موجودات است و وجودش یک نقشه کوچکی میباشد که از روی نقشه بزرگ عالم و کون کبیر از عقل اول تا آخرین نقطه وجود برداشته شده است و این وجود انسانی همانند یک نقشه کوچکی است که از وجود کل عالم کبیر برداشته شده است که «من عرف نفسه فقد عرف ربّه». (تقریرات فلسفه، ج۳، ص ۳۰۳)
و در جایی دیگر انسان را خلاصه عالم و خلاصه همه موجودات عالم میداند که چیزی اضافه آن هم دارند، میفرمایند:
«همه عالم هم خلاصهاش همین انسان است. انسان یک موجودی است خلاصه همه موجودات عالَم است از همه موجودات عالم یک چیزی در انسان هست و یک زیاده هم دارد.» (صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۶۸)
هرچند در این باب مطالب ارزنده و ذیقیمت فراوانی وجود دارد که هر کدام دارای مفاهیم بلند و مفاد ارزشمندی است اما با توجه به حوصله این مختصر به یکی دو مورد دیگر اشاره کرده و مبحث جدیدی را فراروی خواننده محترم میگشاید: «انسان مظهریت اسم اعظم الهی را داشته و اسم اعظم، جامع همه اسماء الهی میباشد و تمام اسماء الهیه در او فعلیت داشته؛ لذا آدم توانسته است خودش را به ملائکه عرضه بدارد تا بدانند کمالات آدم از آنان بیشتر است، هر چه همه دارند او تنها دارد. آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری. (تقریرات فلسفه، ج۳، ص ۴۷)
و اما مورد دیگر و جان کلام این که این همه تشریف، از علم آدمی که ریشه در «علم الاسماء» دارد نشأت گرفته و به وی این جایگاه رفیع را بخشیده است. حضرت امام در یکی از آثار ارزشمند اخلاقی خویش میفرمایند: «قرآن کریم به طوری درباره شأن علم و علماء و متعلّمان، اهتمام فرموده که انسان را متحییر کند که به کدام یک از آیات شریفه تمسک کند. چنانچه در تشریف آدم- علیه السلام- فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها». و تعلیم اسماء را سبب تقدّم او بر صنوف ملائکه اللَّه قرار داد، و فضل او را بر ملکوتییین به دانش و تعلّم اسماء اثبات فرمود. و اگر چیزی در این مقام از حقیقت علم بالاتر بود، خدای تعالی به آن تعجیز میفرمود ملائکه را، و تفضیل میداد ابو البشر را.» (شرح حدیث جنود عقل و جهل، متن،ص۲۶۳)
اما این شرافت انسانی چه در صحنه اجتماع و چه به طور فردی به انسان جایگاه و کرامتی بخشیده است که در مبحث بعدی بدان پرداخته میشود.
۴- کرامت انسانی:
با توجه به آنچه در مورد خلافت انسان و شرافت انسان بیان شد و با عنایت به این امر که مساله خلافت قبل از خلقت آدمی به میان آمده و شرافت انسان در زمان خلقت وی رخ نمایی میکند، خلقت و سرشت انسان را از سایر موجودات متفاوت میسازد وآثار و برکات این هم سراسر حیات بشری را پوشش میدهد، میتوان به عنوان یکی از این آثار مساله «کرامت انسان»ی را مطرح ساخت. با استفاده از این امر که کرامت حاصل خلافت و شرافت انسان و برآیند این دو امر زیربنایی خلقت به شمار میرود، میتوان کرامت انسانی را امری ذاتی به حساب آورد، هر چند این پذیرش نافی کرامت اکتسابی نیست، زیرا قرآن وجهی از کرامت رابه تقوا که امری تحصیلی و به دست آوردنی است، نسبت میدهد (ان اکرمکم عندالله اتقیکم)
از آنجا که بر این کرامت ذاتی، حق و حقوقی چه اجتماعی و چه فردی مترتب است، پرداختن نسبتاً مبسوط به این مساله ضرورت بیشتری به خود میگیرد:
تعریف کرامت: «کرامت یعنی بزرگی، بزرگواری، صاحب عزت و شرافت و … و اصطلاحاً کرامت به معنای این است که انسان دارای حرمت است و حق دارد به طور محترمانه زیست کند و کسی حق ندارد حیثیت او را با خطر مواجه سازد.» (مجموعه آثارهمایش بینالمللی امام خمینی (س) و قلمرو دین کرامت انسان- ج۵ ص ۶۰)
انسان در اندیشه دینی دارای مقامی ارزنده و متعالی است، او جانشین خداوند است و در آفرینش خویش از شرافت و اعتبار والایی برخوردار است. دین اسلام، دین کرامت بشری است و به قول نبی اکرم اسلام “هیچ چیز نزد خداوند از فرزند آدمی گرامیتر نیست“.
کرامت انسانی، شأنی والا و مرتبتی برجسته میباشد که از یک سو خداوند آن را به طور ذاتی در وجود آدمی به ودیعت نهاده (و باعث تمایز انسان از سایر موجودات میباشد) و از دیگر سو انسان میتواند با توجه به توان خود و استعدادهای ذاتی نظیر اراده، اختیار، قوه عقل و قدرت تشخیص خوب و بد، قدرت تصمیم و انتخاب، فضیلتهای بزرگ را کسب کند و خود را به کمال انسانی برساند، لذا کرامت به دو بخش تقسیم میشود:
الف- کرامت ذاتی، این کرامت به لحاظ ساختار و ظرفیتهای وجودی و همانطور که آمد بر مبنای خلافت و شرافت انسانی از طرف خداوند تبارک و تعالی در وجود انسان به ودیعه نهاده شده و بیانگر عنایت حضرت باری تعالی به همه انسانها و باعث برتری انسان از بسیاری موجودات است. و بر این اساس، انسان از آن جهت که انسان است، دارای اعتبار ویژه و ارزش وجودی است.
ب- کرامت اکتسابی در پرتو ایمان درست، اخلاق حسنه و اعمال صالحه و بر اساس تلاش و تکاپو به دست میآید و با معیار تقوا بیانگر میزان تقرب و ارزش انسان در درگاه خداوند و ملاک برتری در بین انسانها است.
لازم به ذکر است که در فرهنگ اسلامی، انسان و کرامت او امتیازی الهی است و امانتی است که هیچ کس حق نابودی آن را ندارد، نه خود و نه دیگران را نمیتواند از آن محروم کند. اینکه آیا کسی میتواند کرامت و عزت خود را ملکوک و لگد مال کند و آن را به مزایده و فروش بگذارد در فرهنگ اسلامی پسندیده و مقبول نیست.
امام صادق (ع) میفرماید: «مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَهٌ تُذِلُّه : هیچ چیز برای انسان با ایمان ناپسند تر از این نیست که میل به ذلت خود داشته باشد» (کافی ج۳ ص۷۷۸)
در مورد اهانت به دیگران و بازی با حیثیت و عزت انسانها توجه به دو نکته را به طور گذرا و با اشاره به دو حدیث یادآوری میکند:
نکته اول به لحاظ روانی منبعث از این امر است که آدم باید خود از حیثیت و کرامت تهی شده و به شخصیتی سست و ضعیف النفس مبدل شده باشد تا به توهین به دیگران بپردازد. حضرت امام هادی میفرماید:
«مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّه: کسی که شخصیت خویش را حقیر و پست قرار دهد، از شرش ایمن مباش» (تحف العقول ص ۴۸۳)
و از طرفی کسی که به این امر مبادرت ورزد گویی به محاربه و مبارزه با خداوند برخاسته است. رسول گرامی اسلام (ص) در حدیثی قدسی میفرمایند:
«مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی: کسی که به دوست من اهانت کند با من به مبارزه اقدام کرده است.» (اصول کافی- ج ۲، ص ۳۵۱)
لازم به ذکر است که چنین مقام و موقعیتی برای انسان فقط در اسلام دیده شده و در هیچ مکتب دیگری یافت نمیشود.
کرامت انسانی در قرآن
قرآن کریم به طور خاص و صریح در آیه ۷۰ سورهی اسراء به کرامت انسانی پرداخته و کرامت را فقط خاص انسان دانسته است:
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً:ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم (آنها را به طور ویژه گرامی داشتیم) و آنها را بر مرکبهایی در خشکی و دریا سوار و حمل کردیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدی، برتری دادنی» (سوره اسرا آیه ۷۰)
مرحوم علامه طباطبایی (ره) میفرمایند: در این آیه «بیان حال جنس بشر است صرفنظر از کرامتهای خاصه و فضائل روحی و معنوی که به پاره ای اختصاص داده بنابراین این آیه مشرکین و کفار و فسّاق همه را زیر نظر دارد. … مقصود از تکریم اختصاص دادن به عنایت و شرافت دادن به خصوصیتی است که در دیگران نباشد. … تکریم معنایی است نفسی و در تکریم کاری به غیر نیست، بلکه تنها شخص مورد تکریم مورد نظر است که دارای شرافت و کرامتی بشود.» (ترجمه تفسیر المیزان، ج ۲۵، ص ۲۶۵ و ۲۶۶)
آن بزرگوار این کرامت انسانی را مربوط به پدیده عقل میداند که در وجود آدمی وجود دارد و آن امتیاز وی از سایر موجودات است:
«بنی آدم در میان سایر موجودات عالم به خصیصهای اختصاص یافته و به خاطر همان خصیصه است که از دیگر موجودات جهان امتیاز یافته و آن عقلی است که به وسیله آن حق را از باطل و خیر را از شر و نافع را از مضر تمیز میدهد.» (همان جا)
و همانطور که آمد، این آیه ناظر بر کرامت ذاتی انسان و موجب برتری او نسبت به تمام موجودات عالم هستی است، اما انسان میتواند با قدرت عقل و اختیار و اراده به تلاش و تکاپو برخیزد و خویش را بالا کشد و از مکان انسانهای معمولی و شئون و حیثیت یکسان همگانی ارتقا یابد و به جایگاه قرب و منزلت والایی دست یابد و مصداق ارجمندی از کریمه «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» را به ظهور رساند که این البته همان کرامت اکتسابی است.
لازم به ذکر است که کرامت اعطایی از طرف خداوند به بنی بشر، امری بدیهی است که بدون هیچ قیدی مطرح شده و به اصطلاح به رسمیت شناخته شده است و چنانکه ملاحظه شد، آیات مربوط به خلافت و شرافت انسانی و آموزههای دینی مبتنی بر این دو که بررسی آن گذشت نیز بر این امر تاکید دارد.
امّا این کرامت که خود بزرگترین شاخصههای وجودی انسان به شمار میرود مطابق آیات اولیه نازل شده بر پیامبر اکرم (ص)، درسی است که به وسیله معلم اکرم – خداوند تبارک و تعالی- آموخته است:
«إقرا باسم ربک ….. اقرأ و ربک الاکرم، الذی علّم بالقلم»
یعنی اولین درس را انسان باید در کلاس کرامت بیاموزد آن هم به وسیله معلم اکرم که، “اقرأ و ربک الاکرم”
یاد آوری میکند که آنچه منشأ کرامت انسان است جسم مادی و بدن و ویژگیهای طبیعی وی نمیباشد، زیرا موجوداتی از این جهت برتر از انسان یافت میشود ولی همانطور که آمد راز شرافت و کرامت بنی آدم را باید در «روح الهی» و تعلیم اسماء جستجو کرد و تقویت کننده این استعداد بشری با کمک تقوای الهی (ان اکرمکم عندالله اتقیکم) و البته با تعالیم انبیاء و اولیاء ممکن و عملی است. برهمین مبنا حضرت امام خمینی (س) از جمله حقوقی که برای انسانها در نظام هستی قائل است، آموزش جهت داری است که به تقویت جنبه کرامت انسان میانجامد:
«اگر برای هر علمی موضوعی است … علم همه انبیا هم موضوعش انسان است. و اگر برای هر دولتی برنامهای است، برنامه رسول اکرم- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- را میشود گفت همان سورهای که در اول وارد شده است، آن برنامه رسول خداست: بسم اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. اقرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ. خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَقٍ. اقرَأ و رَبُّکَ الأَکرَمُ. الَّذِى عَلَّمَ بِالقَلَمِ. عَلَّمَ الإنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ. تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است. آمدهاند انسان را تربیت کنند. آمدهاند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی ما فوق الطبیعه، ما فوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیا در انسان است. از اول، هر کس، هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان. برنامه را هم این آیه شریفه- به حَسَب اعتبار و به حَسَب احتمال- تعیین میفرماید. به خود رسول اکرم خطاب است؛ لکن خطابات قرآن آن هم که به خود رسول اکرم است غالباً عام است: اقرأ باسم ربک. از اول که قرائت شروع میشود تعیین میفرماید که قرائت چه جور باید باشد: به «اسم رب» باید باشد.
هر چه هست اوست. ما باید ادراک این معنا را بکنیم. انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند؛ تربیت کنند. انبیا برای انسان آمدهاند و برای انسانسازی آمدهاند. کتب انبیا کتب انسانسازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است. انسان منشأ همه خیرات است. و اگر انسان نشود، منشأ همه ظلمات است. در سر دو راهی واقع است این موجود: یک راه، راه انسان. و یک راه، راه منحرف از انسانیت. تا از چه حیوانی سر بیرون بیاورد. تعلیم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحید تنها، فایده ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد: اقْرَأ بِاسمِ رَبِّک، بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ. همه خلق را به اسم رب نسبت میدهد. اسم رب مبدأ همه خلقهاست. خلق است: خلق مطلق. اقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَق درس هم بخوانید باسم ربک الذی خلق. مباحثه هم بکنید به اسم رب. نه همان اول بگویید بسم اللَّه الرحمن الرحیم. بفهمید قضیه چه است، و بفهمیم قضیه چه است. انبیا آمدند که بفهمانند به ما که قضایا چه هست. ما همه حیران، سرگردان. همه عالم سرگردانند نمیدانند قضایا چیست. اینهایی که ادعای انسانشناسی و اسلامشناسی میکنند ادعاست! کی «انسان» را میشناسد، و کی «اسلام» را؟ یک پردههایی، یک ورقهای بسیار مختصری، از انسان، یک ورقهای بسیار مختصری از اسلام، وقتی که کسی بشناسد، خیال میکند «انسان» را شناخته؛ «اسلام» را شناخته. انسان به معنای حقیقی انسان، به آن معنایی که «انسان» است، جز ذات مقدس حق، و آنهایی که ملهمند به الهام او، کسی نمیشناسد. ملائکه ایراد گرفتند که این «مفسد» را چرا خلق میکنی،- انسان- فرمود: شما نمیدانید. بعد که «تعلیم اسماً» کرد و هیچ کس نمیتواند حمل «اسماً» بکند الّا انسان، و حمل «امانت» بکند الّا انسان، وقتی که اسماً را به او تعلیم کرد، فرمود که عرضه کن بر این ملائکهای که اشکال داشتند. همه عاجز ماندند؛ ملائکه هم عاجز ماندند. ملائکه مقربین هم عاجزند، اما نه ما. انسان، ما، یک موجودی هستیم که سر دو راهی واقع شدهایم. باز آنهایمان که خوبند راه را معوج نرفتند، و الّا توی راهند، تا ببینیم چه بشود.
دنبالش میفرماید: اقْرَأ وَ رَبُّکَ الأکْرَم با خدا قرائت کن. شاید معنایش این باشد. آنجا اقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذى خَلَق. البته طولانی است صحبت.
خَلَقَ الإنسَانَ مِن عَلَق. انسان از این «علق»، از این آب، یک همچو قدرت! یک همچو قدرت که آن انسانی که همه عالَم است میگویند: وَ العَصرِ. إِنَّ الإنسانَ لَفِى خُسرٍ «عصر» انسان کامل است؛ امام زمان- سلام اللَّه علیه- است. یعنی «عصاره» همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات، یعنی قسم به انسان کامل. إِنَّ الإنسَانَ لَفِى خُسر این «انسان» که اینجا میگویند همین انسان یک سر و دو گوشی است که ماها انسانش میگوییم. خطاب با ماست. سر دو راهی واقع شدهایم، یک راه، راه انسانیت است، که این «صراط مستقیم» است. صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است؛ یک طرفش به الوهیت. راه مستقیم از «علق» شروع میشود. منتها بعضی از آنها طبیعی است، و آنجایی که مهم است آنجایی است که ارادی است. یک سرش طبیعت است، یک طرفش مقام الوهیت. و انسان از طبیعت شروع میکند، تا اینکه برسد به آنجایی که در وهم من و تو نمیآید: «آنچه در وهم تو ناید آن شوم».
اختیار با شماست که این دو راه را اختیار کنید: یا صراط مستقیم انسانیت را؛ یا انحراف به چپ، یا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانیت دور میشود. هر چه جلو برود دورتر میشود. کسی که از راه مستقیم منحرف شد هر چه پیش برود دورتر میشود از راه اگر از راه مستقیم انسانیت [دور شد]. یعنی آن راهی که انبیا آمدند معرفی کنند آن راه را؛ مأمورند برای اینکه آن راه را معرفی کنند. خدای تبارک و تعالی هم در سوره «حمد» میفرماید که اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ. صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم آنهایی که تو به آنها نعمت دادی؛ آنها را منعم کردی؛ رحمت را بر آنها وارد کردی؛ هدایت را بر آنها وارد کردی. غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ و لَا الضّالّینَ «مغضوب علیهم» یک طایفهاند منحرف «. ضالین» هم یک طرفند منحرف؛ از هدایت دورند. و هر چه پیش بروند دورتر میشوند. (صحیفه امام، ج۸، ص: ۳۲۴تا۳۲۷)
در جایی دیگر در موضوع اهمیت عطیه علم و اعطاء آن به انسان که یکی از عوامل کرامت انسانی است، میفرمایند:
«حق تعالی در این آیات خود را به اکرمییت توصیف فرموده، و تعلیم را بر آن مرتب فرموده، پس معلوم میشود اکرمییت حق تعالی علّت برای تعلیم علم است، و اگر چیزی افضل از علم بود، مناسب بود در این مقام که با صیغه افعل التفضیل ذکر شد، آن مذکور شود.
چهارم، وجهی است که به نظر نویسنده رسید در این حال، و آن از تفضّلات خداوند کریم است که تعلیم کند، انسان را آنچه ندانسته است. آن وجه آن است که خدای تعالی خلقت انسان و تعلیم او را به رَبّ محمّد- صلّی اللَّه علیه و آله- نسبت داده، و رَبّ محمّد- صلّی اللَّه علیه و آله- چنانچه در علم اسماء مقرّر است، اسم جامع اعظم است، و این اسم اعظم مبدأ خلقت انسان کامل است، و دیگر موجودات لیاقت مبدئیت این اسم را ندارند. و خدای- تبارک و تعالی- از غایت تشریف علم و عظمت آن، خلقت او را نیز به رَبّ خاص به محمّد- صلّی اللَّه علیه و آله- نسبت داده، و حق تعالی در مواردی که عنایت خاص به امری دارد، ربّ محمّد- صلّی اللَّه علیه و آله- را ذکر میفرماید» . (شرح حدیث جنود و عقل و جهل، ص۲۶۴و ۲۶۵)
و این منتهای تکریم و تشریف آدمی و حضور در اوج جایگاه ملکوتی است که البته جای هیچ ملک مقرب و موجود دیگری به جز انسان نخواهد بود.
اما در مورد معیار برتری و کسب جایگاه بالاتر در درگاه ربوبی حضرت امام خمینی (س) با استفاده از قرآن، تقوا را معیار این امر میبیند:
«آنکه تقوا دارد، هر که تقوایش زیادتر است، پیش خدا کرامتش زیادتر است. آن کارمندی که در کارمندیاش تقوا دارد، آن نخستوزیری که در تخستوزیریاش تقوا دارد، تقوای سیاسی دارد، آن وزرایی که تقوا دارند، در کارهایی که میکنند متقی هستند، با خدا هستند، آن رئیس جمهوری که تقوا دارد، الهی است، اینها کریمند. و اگر خدای نخواسته تقوا در کار نباشد، همه از نظر خدا منفیاند. آن روزی که بر ملتْ تقوا پیدا بشود ملت برومند است، کریم است، پیش خدا «اکرم» است؛ إنّ أکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أتقیکمْ استثنا ندارد. پیغمبر اکرم برای اینکه اتْقای ناس بود، اکرم ناس بود. امیر المؤمنین برای اینکه بعد از رسول اللَّه، اتْقَى الناس بود، اکرم ناس بود. نَسَب و سَبَب، این حرفها توی کار نیست؛ تقوا در کار است. تقوا داشته باشید تا بر همه مشکلات غلبه بکنید. با خدا باشید و از هیچ چیز باک نداشته باشید. اتکال به خدا بکنید و … از هیچ چیز نترسید.
همین ملت قیام کرده است و به نفع همین ملت احکام آورده است: انَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أتقیکم؛ خدای تبارک و تعالی به طبقات نگاه نمیکند که این طبقه بالاست، این نخست وزیر است، این اعلیحضرت همایونی است، این نمیدانم چه است، این سردار است. نزد خدای تبارک و تعالی اینها هیچ مطرح نیست. در اسلام تقوا مطرح است. آنکه تقوا دارد، هر که تقوایش زیادتر است، پیش خدا کرامتش زیادتر است. آن کارمندی که در کارمندیاش تقوا دارد، آن نخستوزیری که در تخستوزیریاش تقوا دارد، تقوای سیاسی دارد، آن وزرایی که تقوا دارند، در کارهایی که میکنند متقی هستند، با خدا هستند، آن رئیس جمهوری که تقوا دارد، الهی است، اینها کریمند. و اگر خدای نخواسته تقوا در کار نباشد، همه از نظر خدا منفیاند. آن روزی که بر ملتْ تقوا پیدا بشود ملت برومند است، کریم است، پیش خدا «اکرم» است؛ إنّ أکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أتقیکمْ استثنا ندارد. پیغمبر اکرم برای اینکه اتْقای ناس بود، اکرم ناس بود. امیر المؤمنین برای اینکه بعد از رسول اللَّه، اتْقَى الناس بود، اکرم ناس بود. نَسَب و سَبَب، این حرفها توی کار نیست؛ تقوا در کار است. تقوا داشته باشید تا بر همه مشکلات غلبه بکنید. با خدا باشید و از هیچ چیز باک نداشته باشید. اتکال به خدا بکنید و … از هیچ چیز نترسید. (صحیفه امام، ج ۶، ص ۳۱۴)
و اکنون:
«به نظر میرسد کرامت در اصطلاح دینی و قرآنی از بار معنایی بسیار متعالی برخوردار است به طوری که آن را از نظر مفاهیم انتزاع شده از محض وجود دانستهاند که از سنخ ماهیت نیست و داخل هیچ مقوله ماهوی نیز نمیباشد در ادبیات وحیانی کرامت از ویژگیها و صفات الهی دانسته شده است و در اولین آیات نازله بر پیامبر اسلام (ص) خداوند با عنوان (ربک الاکرم) معرفی شده است بر پایهی «انسانشناسی» قرآن، انسان نوع برگزیده ای است که در سایهی «روح خدایی» و «تعلیم اسماً الهی» با عنوان (لقد کرمنا بنیآدم) مفتخر شده است و در صورت «تخلق به اخلاق الهی» میتواند با حفظ این کرامت نفسی به کرامتهای نسبی (که اکتسابی هستند) هم نایل شود.
در نظام معنایی قرآن، همه موجودات مجرد متعالی و بزرگ و حتی مفاهیم والا به وصف کرامت توصیف شدهاند، از این رو است که در ادبیات و حیاتی و روایی و محاورهای همه مسلمین، استعمالاتی چون: (ربک الاکرم)، (رسول کریم)، (نبی اکرم)، (ملک کریم)، (قرآن کریم)، (کرام برره)، (صحف مکرمه)، اخلاق کریم، مکارم الاخلاق، دارالکرامه، و… امری رایج است. گویا در زبان دینی، استعمال همه این مفاهیم مرتبط با و بر محور انسان است.» (مجموعه مقالات همایش کرامت انسانی، ج ۴، ص ۴۰)
هر چند در این باب سخن بسیار و مطالب فراوان است اما به همین مقدار بسنده کرده و اضافه مینماید که به اقتضای کرامت انسانی، به ویژه در مسائل اجتماعی، حقوقی برای انسان به وجود میآید. گرچه در ابعاد مختلف در جامعه و در ارتباط فرد با خویش، با افراد دیگر جامعه و با مسئولین و دولتمردان قابل تعریف و بررسی است، اما در این اثر به طور خاص، وجه اخیر که در رابطه با حق افراد در جامعه به عنوان شهروند چه در حقوق فردی و چه در حقوق اجتماعی و وظایف مسئولین و حکومت مردان نظام اسلامی ایران در قبال آن، البته بر مبنای سیره حضرت امام مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0